سلام بچه ها خوبین ؟
حالم خیلی بده و این روزا واقعا بدجور سر درد دارم و فکر و خیال نمیذاره زیاد بیام پیشتون . دوست داشتم 13 بدر
بیام اما خیلیییی داغون بودم و اصلا بیرون هم نرفتم و توی اتاق مثل جنازه افتاده بودم
واقعا روزای زندگی برای خیلی تلخ دارند میگذرن بچها نمیدونم چرا اینجوری شدم و چرا خوب نمیشم .
دوست دارم دنیا تموم شه
بخدا اگه همین الان بگن حاضری بمیری ؟ میگم اره
نه میدونم الان میگی اخه برای چی؟برای کی؟چرا؟میگی که پسر خوب تو هم ...
اما واقعا همه ی موضوع این نیست که اون رفت و نیست . من واقعا باورم نمیشه که الان پیشم نیست
مثل این میمونه که مادرت بگه من مامانت نیستم دیگه !!!
واقعا حضم این روزا برام خیلی سخته
امروز تو راه دانشگاه بودم و چندتا دختر بودند که اومدن و رفتن بعد راننده بهم گفت اقااااا سنی از ما گذشته
تو که خوبی اینا و بگیر برای خودت
دید هیچی نگفتم !! صدام زد و باز گفت
بهش گفتم حاجی ما دلمون مرده
خوش بحال تو که دلت جونه هه هه خندش گرفت گفت چرا ؟
گفتم جواب و خودت میدونی نپرس...
بعد پیاده شدم
میدونید بچه ها واقعا خیلی گیجم این روزا.... سرتونو درد نمیارم
برام دعا کنید
خدا نگهدار تا یه روز دیگه و یه بغض تازه و یه چشم خیس
نظرات شما عزیزان:
|